فرشتـــه کوچکمفرشتـــه کوچکم، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

فرشــته کوچکم رونیــــا.

شب تولد عشق.

زمین در انتظار تولد یک برگ ، من در حال شمارش معکوس صفر همیشه پایان نیست گاهی آغاز پرواز است. دخترکم فقط چند ساعت مانده به یک سال زیبا برای ما. وای که باورش برام سخته که فرشته نازم از وقتی قدم تو زندگیمون گذاشت یک سال میگذره واقعا یک سال از اون روز زیبا گذشته.. پارسال همین ساعت ها بود که پر از دلهره و استرس بودم پر از اشکهایی از ترس و خوشحالی .پر از حس های عجیب و غریب .پارسال همین ساعت ها بود که کلی سورپرایزم کردی و منو با یه عالمه ترس و دلهره فرستادی بیمارستان با روی نشسته و لباسهای نا مرتب با کلی اشک روی گونه و تپش قلب بالا.پارسال همین ساعت ها بود که  من مادر شدم به لطف خدای مهربونم و وجود سبز شما. آره یکسال ا...
30 بهمن 1392

آخرین روزهای 11 ماهگی.

سلام گل گلیه مامان. قربونت برم که دوروز دیگه یه ساله میشیییییییییییییییییییییییییی. وای که چقدر شیرینی شمااااااااااا. عاشقتم هزارتا. عزیز مامان این روزا کلی سرم شلوغ پلوغه و از صبح تا شب میدوئم اینور اونور و شب تا صبحم کارای تزیینی انجام میدم و وبلاگ مینویسم. ولی دیگه تقریبا کارات تموم شده و امروز عمه فهیمه هم اومده برای کمک. ولی یه غم بزرگ تو دلم دارم اونم مامانبزرگمه عزیز دلم که امروز خبر دادن حالش اصلا خوب نیست و باید بستری بشه بیمارستان . دلم خیلی گرفت آخه خیلی باهاش خاطره داریم عزیز مامان. تازه بابایی خیلی بهش وابسته است و .... خلاصه که امروز تا مرز بهم خوردن جشنت پیش رفتیم چون اصلا دلم نمیومد بابایی رو ناراحت کنم ولی به پیشنهاد خو...
29 بهمن 1392

چکاپ دکتر کرمی + دعوت از مهمونااااا !!!

سلام عروسک نازم .امروز به دلیل تموم شدن داروی یبوستت مجبور شدیم بریم پیش دکتر کرمی. از یه طرفم عکس رنگیی که گفته بود بگیرین رو نگرفتم از ترسم و منتظر بودم کلی دعوام کنه ولی چاره ای نبود باید میرفتیم تا برات دارو بنویسه.اونجا کلی برای همه دلبری کردی و همه نی نی هارو نشون میدادی و میگفتی نی نی. فدات شم عشق کوچولوی یکساله من .کلی با همه ارتباط برقرار کردی و دل همشونو با بوسه های فراوونت برده بودی.ولی متاسفانه دکترت اصلا از وزن گیریت راضی نبود تو یک ماه و نیم فقط 400 گرم اضافه کرده بودی طلا خانوم. البته غذات خوبه ولی نمیدونم جرا وزن نمیگیری . داروی یبوستت رو هم برای یک ماه دیگه همون روزی دوبار و برای ماه بعدش روزی یکبار کرد و گفت اگه با روزی...
27 بهمن 1392

Happy Valentines Day...

عشق کوچولوی خونه ما اولین روز عشقت مبارک.   عشق یعنی توووووووووو و بس ....     اینم دقیقا پارسال همین روز بود که بدون شما آخرین ولنتاین دونفری رو من و باباحجت جشن گرفتیم.     البته بابا حجت اصلا این روز رو قبول نداره و سپندارمزدگان رو برای ما ایرانی ها روز عشق میدونه که اونم 29 بهمن ماهه و یه روز قبل تولد شما.ایشالا اگه فرصت شد اون روز هم برات پست میزارم. اینم بقیه عکسات:       دوست داریم فرشته کوچولوی ما ...
25 بهمن 1392

باغ بابایی ...

عشق کوچولو امروز یه روز تعطیل بود و یه فرصت خوب برای هواخوری اونم باغ بابایی. شرح حال امروز به روایت عکس:   دخترکم اولش ترجیح میدادی به درختا دست نزنی ولی یکم که گذشت شروع کردی برگها رو کندن     بعدش با مامان فریبا شروع کردین پرتقال کندن تا بلکه برگهای بیچاره از دست شما در امان باشن     من فدای اون دستای کوشمولوت بشم که دو دستی پرتقال میچیدی عشقممممممممم     بفرمائییییییییید پرتقال دست چین رونیا     همه ای پرتقالهارو خودت چیدی عشقم     بعدش دیگه عشقم خسته شده بود از کار زیاد و یکم شیر خورد.     تو این فا...
23 بهمن 1392

شیر گاو ....

سلام عروسک مامان. اومدم بگم که شما از امروز یعنی وقتی ١١ ماه و ٢٠ روزت بود برای اولین بار شیر گاو رو تجربه کردی. فدات بشم که دیگه بزرگ شدی و میتونی به جای شیر خشک کم کم شیر گاو بخوری عروسک کوچولو . البته اصلا انگار متوجه مزه جدید نشدی چون هیچ عکس العملی نداشتی .اولین شیر رو هم مامان فریبا برات خرید و حسابی جوشوند و داد تا برات هر دفعه با یکم آب قاطی کنم که سنگین نباشه و خدای نکرده اذیتت نکنه.امروز برات یه بار درست کردم و تا آخر هفته روزی یه بار میدم و کم کم زیادش میکنم. ایشالا بهت بسازه نازگلم بلکه مشکل یبوستت هم ایشالا کمتر بشه . البته یه عده میگن شیرگاو شل میکنه بعضی ها هم میگن سفت میکنه؟؟؟؟ والا هنوزم نمیدونم بالاخره .ایشالا رو شما اثر...
21 بهمن 1392

این روزهای 11 ماهگی و شرمندگی مامان !!!

سلام عشق کوچولوی ١١ ماه و ٢٠ روزه من. دختر گلم باید مامان رو ببخشی بابت این همه تاخیر تو به روز کردن وبلاگت .واقعا تو این ماه ١١ حسابی شرمندت شدم و نتونستم تک تک خاطرات قشنگ با تو بودن رو اینجا برات ثبت کنم .مامان رو به خاطر کوتاهیش ببخش نازگلم. ولی بگم از این روزا که از ٣ شنبه عمه فهیمه اومد به کمک مامان برای کارای تولدت و حسابی سنگ تموم گذاشت و کلی به مامان کمک کرد.دیگه خیلی از وسایلت رو خودمون درست کردیم مثل کلاه تولد شما و دوستات که عمه زحمتشو کشید مثل پاکت های گیفت که کلی وقت گیر و سخت بود اما ارزشش رو داشت و واقعا قشنگ شدن و ساعت تولدت که از عکسای ١ ماهگی تا ١ سالگیه شماست همشو خودمون درست کردیم که واقعا کارای وقت گیر ولی دوست داشتنی...
20 بهمن 1392

یه روز خوب برفی ...

سلام پاستیل شیرین مامان.دیگه چیزی نمونده به تولدت گل نازم و همچنان من درگیر کارای تولدتم. امیدوارم اونروز همکاریه لازمو بکنی و بهت خوش بگذره تا زحمتهای مامان بی نتیجه نمونه. امروز بالاخره ساری هم سفید پوش شد . کلی کیف کردیم.وای که من عاشق برفم  دیشب و صبح هر وقت بیدار میشدم میرفتم پشت پنجره و از اینکه برف داره میشینه کلی ذوق میکردم .صبحم که زنگ زدن ماشین شما رسیده بود و سه سوت حاظر شدیم و رفتیم مغازه بابایی و با بابایی رفتیم ماشینتو تحویل گرفتیم ولی فقط آوردیم گذاشتیم خونه و با بابایی قرار شد بریم سر زمینش تا برف هست و آب نشده یه آدم برفی برای شما درست کنیم. خلاصه تا برگشتیم مغازه  مامان فریبا رو بگیریم ظهر شده بود و نهار و بردا...
13 بهمن 1392

روزهای پر مشغله مامان + اولین کلمه معنی دار رونیا.

سلام فرشته کوچولوی خوشگلممممممم .وای که چقدر دلم برای این دنیای مجازی با تو تنگ شده بود. بهمن ماهه و چیزی تا تولدت نمونده و دلیل غیبت چند روزه هم همین بود.مامان رو ببخش که دیر وبلاگتو آپ کردم آخه واقعا این روزا سرم شلوغ پلوغه .کلی کار رو سرم ریخته که نمیدونم کدومو انجام بدم.از درست کردن کلیپ و گیفت و تقویم گرفته تا خرید لباس و وسایل تزیینی و .... اونم همه این کارا و من تنها و یه وروجک شیطون 11 و نیم ماهه به اسم رونیا که حتی نمیزاره از کنارش یه وجب اونورتر برم. واقعا کار سختیه .از یه طرفهم میخوام همه جوره جشنت عالی باشه و دلم نمیاد کوتاهی کنم و از یه طرف هم تنهام و واقعا سخت میگزره برام این روزا.اکثر شبا وقتی شما ساعت 12 یا 1 میخوابی تازه ش...
11 بهمن 1392